
توضیحات
وقتی حاج عباس ما را به حیاط ننه زلیخا آورد، تعجب کردیم. پدر، زیر سایه درخت گردو، خشکش زده بود. حاج عباس گفت :"تا دونه آخرشو بریز." پدر به ایوان ننه زلیخا نگاه کرد. پیرزن قوز کرده تو ایوان نشسته بود. پدر گفت : "چه وقت اینو فروخت؟" حاج عباس گفت : " هفته پیش."... داستان "یک شاخه" نویسنده : حسن اصغری خوانش : فاطمه کریمیان
گویندگان:
فاطمه کریمیان
تاریخ انتشار:
3 سال پیش
بر اساس علاقهی شما
شنیدنی های این کانال

نظرات
نظری ثبت نشده است
برای ارسال نظر ابتدا باید وارد حساب کاربری خود شوید.